ماه من...عشق شبانه من...چشمهایم باز هم در غربت تنهایی خود می بارند...بارشی که تمام وجودم را به سوی تو می کشاند... باز هم بی تابم... بی تاب تصویر نگاهت ...که مرا به آسمان ها می کشاند...ماه من...مهتاب رویاهای من... کاش نگاهت بود... که این دل بارانی ام را مرهمی باشد... آه که چقدر سخت است... لحظه های بی تو بودن را... با خیالت سر کردن... نمی دانی چقدر تو را می خواهم... دستانت را می خواهم ...تا گرمی تن خسته ام باشند...قلبت را میخواهم...که قلب خسته ام را تسکینی باشد... نمی دانم چرا نمی توانم... وجود داغ و سوزانم را با باران نگاهت تسلی بخشم... کاش در این باران... نگاهت بود تا مرا به عرش خدا برساند... کاش بارانی در اعماق قلبت ببارد... بارانی از جنس عشق... بارانی از جنس محبت... بارانی تا تنهایمان را جاوید سازد...ماه من همیشه در انتظار میمانم...چشمهایم رو به آسمان برای دیدن مهتاب بیقرار میماند...